هفته پانزدهم بارداری اکنون طول بدن کودک شما از فرق سر تا پا حدود 10 سانتی متر، و وزن او در حدود 80 گرم است. کودک شما اکنون عملیات دم و بازدم را با مایع آمنیوتیک (به جای کودک شما چگونه تغییر می کند؟ اکنون طول بدن کودک شما از فرق سر تا پا حدود 10 سانتی متر، و وزن او در حدود 80 گرم است. کودک شما اکنون عملیات دم و بازدم را با مایع آمنیوتیک (به جای هوا) انجام می دهد که به رشد کیسه های هوا در ریه های او کمک می کند. اکنون اندازه پاهای او بزرگتر از دستهای او شده است، و می تواند همه مفصلها و اعضایش را حرکت دهد. این بدان معنی است که دستهای او بهتر کار می کنند. غده های عرقی به تدریج ظاهر می شو...
سلام نازنینم سلام تمشک ملوس مامان الهی قربون قلبت بشم عزیزم خداروشکر که سالمی خداروشکر که من لایق مادربودنم خداروشکر که فرشته ایی به زیبایی تو درون من نهاده خدایا هرچی دارم از وجود خودته خداجون بازهم منو تنها نذار من مثل یک بچه همیشه محتاج آغوشتم پس الهی قربونت بشم آغوشت رو از من دریغ نکنننننننننن خواهش میکنم کوچلوی ناز مامان امروز یک روز به یاد ماندنی بودبرام امروز صدای قلبت جونم رو نوازش کرد قربون قلب مهربونت بشم که اینقدر تندتند میزد امروز نوبت...
سلام میوه دلم سلام ثمره عشقم خوشگل ماما . مامان رو از غذا خوردن انداختی مامان فقط میوه می خوره گلابی .خیار. ماست وسیر وخیار . چیزهایی که کمی بیشتر شیرین باشه حالت تهوع ام رو زیاد می کنه ای ورجک داری با مامان چیکار می کنی از همه ی همه ی غذاها بدم میاد اصلا حتی نمی خوام اسم غذاها به گوشم بخوره از نون که دیگه نگووووووووووووو دیشب با بابا جون وخواهر کوچلوت رفتیم بیرون وبابا خواست نون بگیر تو خیابون آنقدر حالم بد شد که بابا می گفت زهره چند قدم جلوتر برو تا بوی نون بهت نخوره ...
سلام عزیزم خوبی مامان جون الهی فدای قد وبالات بشم عزیزم خیلی دوستت دارم شاید فرصتی نباشه که باهم صحبت کنیم اما..... مامان تو قلبش به یادته به فکرت ومواظبت عزیزم قندک مامان هفته پیش کمی مشکل داشتم یه گربه سیاه زشت شب تو کوچه پرید جلوم ومن ترسیدم فردای اون روز واسم مشکلی پیش آمد وترسیدم واسه شما خدا نکرده مشکلی پیش آمده باشه عزیزدلم تا بعد از ظهر که رفتم سونو دل تو دلم نبود اولین سوالی که کردم این بود که نی نیم سالمه وآقای دکتر جواب دادبله دار بازی می کنه قربونت برم از خدا می خوام م...
سلام نی نی جونم سلام قربونت بشم خوبی مامان این روزها مامان خیلی اذیتت می کنه وهمه اش آتنا رو بغل می کنم روز دوشنبه پای سمت راستم به شدت از تو لگنم درد می کرد آنقدر که احساس می کردم در رفته ولی دیروز خوب شد 20 شهریور نوبت دکتر داشتم با مریم جون دختر خاله شهناز رفتیم آخه اونم نی نی داره وواسه کنترل آمده بود فشارم رو 8 بود خانم مامایی که کمک دست خانم دکتر پرسید سر گیجه داری گفتم آره ووزن...
سلام قند عسلم خوبی مامان جون امیدوارم خوب وسلامت باشی نفس مامان مامان جون آتنا دم وشما بازدم مامان عاشق هردو شماست اگر خدایی نکرده مشکلی برای هردو شما پیش بیاد مامان می میره خوب قشنگم بذار برات از این هفته ایی که گذشت بگم هر چند گلم خودت میدونی ولی مامان برات ثبت می کنه تا وقتی بزرگ شدی خودت بخونی تو هفته گذشته یعنی یازده هفتگی شما خاله جون مریم با فرزانه جون و همسر خاله از همدان به مشهد آمدن خاله وهمسرش هر سال تولد امام رضا (ص) میان پا بوس آقا مون ماجرا از خونه دایی جون شروع شد&nb...
سلام تمشکم سلام مسافر کوچلوی من امیدوارم حالت خوب باشه وجات گرم ونرم مامانی جون عزیزم این روزها کمی خسته هستم ومیدونم روی تو هم فشار میاد وخسته می شی آخه عزیزم خواهرت مریضه و من هم شب وروز درگیر خواهرتم عزیزم با همون قلب کوچلوت واسه خواهرت آتنا جون دعا کن زود خوب بشه این پست رو یک روز جلوتر میذارم چون شاید فردا نبودم یعنی خدایی نکرده شاید خواهرت بستری بشه عزیزم بسلامتی نه هفته رو پشت سر گذاشتیم ووارد هفته دهم از هفته های انتظار شدیم باز یک هفته نزدیکتر شدیم فقط 28 هفته دیگه تالحظه دیدار...
سلام عزیزم سلام فرزند عزیزم شما و آتنا جون تنها داریی من از این دنیای بزرگید وقتی آتنا جون بدنیا آمد دکتر برای بارداری مجدد ممنوع کرد گفت بارداری بعدی معلوم نیست سرت چه بلایی بیاد من هرروز حرفش رو تو مغزم تکرار می کنم اما باز توکل بخدا می کنم خدایی که دوتا گل قشنگ بهم داده یعنی راضی می شه این گلها بی باغبون بشن نه فکر نکنم خدا خیلییییییییییییی مهربون امروز ظهر خواهرت خوابیده بودم یادم آمد از بدنیا آمدنش من مادری نداشتم که پشت در اتاق عمل منتظرم باشه ولی این بار یه مامان کوچلو جیگر دارم ...